شنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۰

حکایت مردم ایران، مردمی که دموکراسی می خواهند!!!

امروز لینکی در بالاترین دیدم با عنوان "یک روز دست شاه را میبوسند و روز دیگر دست ولی‌ فقیه را،خاصیت جوامع استبداد زده چنین است" با کلیلک بر وری آن به ویدیویی در سایت Youtub رسیدم که آن ویدیو این است.که شما رو هم به دیدن آن دعوت می کنم .



خب حال که ویدیو را تماشا کردید،بد نیست که کمی در مورد آن بحث کنم.
ابتدا در مورد عنوان ویدیو "یک روز دست شاه را میبوسند و روز دیگر دست ولی‌ فقیه را،خاصیت جوامع استبداد زده چنین است" به نظر من بهتر است بگوییم فرهنگ جوامعی مانند جامعه ما یعنی جامعه ایران (مردم ایران) فرهنگ دیکتاتور پرور و بت ساز است،که نمونه های آن را به کرات در تارخ خود دیده ایم به عنوان مثال همین شخص "امام خمینی"  در طول تاریخ معاصر به وضوح مشخص است که ایشان چگونه با استفاده از این فرهنگ مردم و به نوعی کمک مردم از یه مرجع تقلید به یک رهبر و سپس به یک دیکتاتور تبدیل می شوند.برای اثبات این ادعا که فرهنگ مردم ما بت ساز است می توان مثالی از از همین چند ساله اخیر زد. زمانی که آقای سید محمد خاتمی ریاست جمهوری رو بر عهده گرفت چهره زیاد شناخته شده ای نبود ولی با مرور زمان و شناختی که مردم از او پیدا کردند به عنوان فردی محترم در جامعه شناخته می شد.ولی عهده ای از مردم برای او تا اندازای احترام قائل اند که حتی انتفاد از ایشان را تاب نمی آوردند که این خود سر آغاز بت سازی است.
خب حال برویم سراغ محتوای ویدیو
جالب این جاست که اکثر دیکتاتور های خاورمیانه در این ویدیو نمایش داده می شوند.فارق از دیکتاتورهای خاورمیانه که در این ویدیو به نمایش در آمده اند، سه دیکتاور معاصر ایران یعنی محمدرضا پهلوی،روح ا... خمینی و علی خامنه ای نیز قابل توجه اند که چگونه مقامات معاصر بوسه در دستان اینها می زنند.
نکته جالب دیگری که در دقیقه های آخر این ویدیو هست بوسه زدن بر دستان خمینی توسط محمد خاتمی و میرحسین موسوی است.در این مورد هم باید گفت که میرحسین موسوی متوجه اشتباهات خود شد و برای جبران اشتباهات خود با مردم ماند و حال نیز بهای آن را می دهد ولی در مقابل محمد خاتمی هنوز به این نظام فاسد و ولایت فقیه فاسد تر از آن پایبند است و پیشنهاد آشتی می دهد،که امیدوارم ایشان نیز متوجه شوند که این ره به ترکستان می رود.
در آخر هم  باید گفت که خوشبختانه اکثریت نسل جدید و جوان دیگر دنباله رو این فرهنگ  دیکتاتور پرور و بت ساز نیستند.و همچنین هدفم از نوشتن این مطلب این بود که مردم ما باید بیاموزند که همیشه تصمیمات هر شخصیت  سیاسی درست  نیست   
و شخصیت های سیاسی مبرا از اشتباه و خطا نیستند و نباید از آنها با رفتار خود بت ساخت و در نهایت به دیکتاتوری رساند.


جمعه، فروردین ۱۹، ۱۳۹۰

ریشه عبارت پدر سوخته

وقتی که در زمان یزدگرد اعراب به ایران حمله کردند و ایران را فتح کردند ، مردم ایران را که دارای دین زرتشت بودند آتش پرست و کافر نامیدند و آنها را مجبور کردند که به دین اسلام روی بیاورند . در این میان گروهی خود به دین اسلام گرویدند و گروهی هم از ترس مسلمان شدند ، چون می دیدند که افرادی که مسلمان نشوند را میکشند .
اعراب افرادی را که مسلمان نمی شدند ، مردها و سرپرست خانواده را در آتش میسوزاندند تا دیگر افراد یاغی گری نکنند ، و زنان آنها را به کنیزی و کودکان آنها را برای نوکری و کلفتی می بردند .
این کودکان بزرگ شدند و در خانه اعراب کار میکردند و خود اعراب هم کودکانی هم سن آنها داشتند ، وقتی ازصاحب خانه میپرسیدند که این کودک تو است (کلفت و نوکرها)، میگفته : ” نه ، این پدر سوخته است ” یعنی فرزند ما نیست ، نوکر و کلفتی است که پدرش در جریان فتح ایران سوزانده شده است و به این نوکر و کلفت ها میگفته اند : “پدر سوخته ” .

منبع : لغت نامه دهخدا

امان از این بی خردی و بی فرهنگی اعراب که با ورود خود به ایران چه کردند و این پیروان آنها مشابه همان رفتار را با ما مردم در این زمان می کنند.

پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۰

ده نکته آموزنده از رفتار مردم ژاپن پس از زلزله و سونامی


1) آرامش
حتی یک مورد سوگواری شدید یا زدن به سروصورت دیده نشد. میزان تاثر و اندوه بطور خود بخود بالا رفته بود. 
 
2) وقار
صفوف منظم برای آب و غذا. بدون هیچ حرف زننده یا رفتار خشن.
 
3) توانمندی
بعنوان نمونه معماری باورنکردنی بطوریکه ساختمانها به طرفین پیچ و تاب میخوردند ولی فرو نمی ریختند.
 
4) رحم و شفقت
مردم فقط اقلام مورد نیاز روزانه خود را تهیه کردند و این باعث شد همه بتوانند مقداری آذوقه تهیه کنند.
 
5) نظم
غارتگری دیده نشد. زورگویی یا ازدست دیگران ربودن دیده نشد. فقط تفاهم بود.
 
6) ایثار
پنجاه نفر از کارگران نیروگاه های اتمی ماندند تا به خنک کردن دستگاهها ادامه دهند.
 
7) مهربانی
رستورانها قیمتها را کاهش دادند. یک خودپرداز بدون محافظ دست نخورده ماند. دستگیری فراوان از افراد ناتوان.
 
8) آموزش
از بچه تا پیر همه دقیقا میدانستند باید چکار کنند و دقیقا همان کار را کردند.
 
9) وسایل ارتباط جمعی
در انتشار اخبار بسیار خوددار بودند. از گزارشات مغرضانه خبری نبود. فقط گزارشات آرامبخش.
 
10) وجدان
هنگامی که در یک فروشگاه برق رفت، مردم اجناس را برگرداندند سرجایشان و به آرامی فروشگاه را ترک کردند.

حالا فکر کنید اگر خدای ناکرده این اتفاق در کشور عزیزمان ایران می افتاد چه می شد؟!
جدا از این که منطقه زلزله زده با خاک یکسان می شد! و سونامی هم اثری از آن به جا نمی گذاشت! ما مردم چه رفتاری از خود نشان می دادیم؟!

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

سیاست

یک روز یک پسر کوچولو که می خواست انشاء بنویسه از پدرش می پرسه: پدر جان؛ لطفا برای من بگین سیاست یعنی چی !؟

پدرش فکر می کنه و می گه : بهترین راه اینه که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمون بزنم که تو متوجه سیاست بشی.
من حکومت هستم، چون همه چیز رو در خونه من تعیین می کنم.
مامانت جامعه هست، چون کارهای خونه رو اون اداره می کنه.
کلفت مون ملت فقیر و پا برهنه هست، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره.
تو روشنفکری چون داری درس می خونی و پسر فهمیده ای هستی.
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست، نسل آینده است.
امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی هست و فردا بتونی در این مورد بیشتر فکر کنی.

شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۹

پیام خوش آمد گویی در پروازهای هواپیمایی جمهوری اسلامی

با درود به روان پاك بنيانگذار انقلاب اسلامي و مقام معظمرهبري و رئيس جمهور شب تاب،
ورود شما را به هواپيماي جمهوري اسلامي ايران خوشامد ميگويم و برايتان سفر خوشي را آرزو ميكنم.
اگر در هواي داخل كابين اختلالي پيش آمد، سربند مخصوصي از بالاي سرتان به پايين مي افتد كه رويش نوشته: جانم فداي رهبر. فورا آنرا برداشته و بسيجي وار آنرا دور سر خود ببنديد و يا حسين گويان از دربهاي اضطراري يعني دو درب در جلو ، دو درب درعقب و يك درب در وسط هواپيما به بيرون پرت شويد.
توجه داشته باشيد كه در همه حال حجاب اسلامي را رعايت كنيد حتي در موقع پرت شدن از هواپيما. براي مواقع اضطراري يك بسته كفن در زير صندلي شما قرارداده شده كه آنرا بيرون آورده و بعد از گفتن شهادتين و دعا براي سلامتي رهبر بپوشيد.


جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۹

اندر احوال ما و نان !!!!

یادمه بچه که بودم بابام بهم ده تومن می داد می رفتم نانوایی دو تا نون بربری می گرفتم،یه مقدار که بزرگتر شدم پنجاه تومن بهم می داد می رفتم سه تا نون می گرفتم،یکم جلوتر با پنجاه تومن دوتا نون بربری می خریدم،بزرگتر که شدم نون دونه ای پنجاه تومن شد و تا این اوخر دونه ای صد تومن.یا مثلا با صد تومن چهارده تا نون لواش می دادن یا یکم جلوتر با صد تومن هشت تا نون لواش می دادن،یا نون سنگک دونه ای بیست وپنج تومن بود ولی حالا چی با دوهزار تومن پنج تا نون سنگک می دن یا با هزار تومن سه تا نون بربری با صد تومن یه دونه نون لواش می دن.